من و تو

تو در مرکز دایره ایستاده ای

و من چون کودکی گستاخ و شاد و بازیگوش 

پیرامون محیط آن می رقصم

گاهی زمین می خورم، گاهی دور می شوم، گاهی سرگرم دیگری، ...

و هر بار که باز می گردم

تو همچنان در مرکز ایستاده ای ...

امروزانه.

بستگی دارد همه اش به این که چطور به روزانه ات نگاه کنی.

می تواند همانطور که خسته کننده ترین و منفور ترین روزت بوده باشد, در یک بخشی اش هم _ فقط یک بخش کوچک در حد چند دقیقه _ لذت کوچک ولی خاصی داشته باشد که مفهوم روز خسته کننده و منفور را التیام بخشد و آنرا حتی تبدیل کند به یک روز خوب!

مثل امروز من...

که با یک-چند ایمیل دلچسب فرفره ی لحظه های روزانه ام دور جدیدی پیدا کرد.


داش آکل

...

رعد و برق زد

قلبم سوخت

روحم جوونه زد

بارون گرفت …

شبانه

دخترهای کوچولو توی رختخواب به چی فکر می کنند؟

به چشم های شاهزاده ی رویاها، به قدیس های آسیب پذیر مثل دلقک ها و به گیسوان بلندِ بلندی که روزی خودشان خواهند داشت، ...